همین دقیقه، همین ساعت ... آفتاب، درست


کنار حوض، کمی سایه داشت روز نخست

تو کنج باغچه، گلهای سرخ می چیدی...


پس از گذشتن یک سال یادم است درست

ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است


کسی که بعد تو یک لحظه از تو دست نشست

چقدر نامه نوشتم ... دلم پر است چقدر


امید نیست به این شعرهای ساده ی سست

دوباره نامه ی من... شهر بی وفا شده است


چه خلوت است در این روزها اداره ی پست!